قدس آنلاین – چند روزی می شود که ناقوس مرگ برای کاریکاتوریست موهن دانمارکی به صدا درآمده و دستش را از دنیا کوتاه کرده است. کورت وسترگارد، که در سال ۲۰۰۵ با ترسیم کاریکاتوری اهانت آمیز به پیامبر گرامی اسلام(ص)، با خشم وانزجار مسلمانان روبرو شده و به دامن دستگاه های امنیتی و خیل محافظان آموزش دیده پناه برده بود تا بتواند جانش را درمقابل مسلمانان حفظ کند، سرانجام مجبور شد درمقابل فرشته مرگ سرتعظیم فرود آورد. نه تنها او که دیر یا زود محافظان و دوستداران و اربابان او نیز دست از دنیا خواهند کشید و طعم تلخ مرگ را خواهند چشید. اما نام زیبای محمد(ص) تا ابد، برتارک دنیا خواهد درخشید. " آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست"
در مدت ۱۷ ساله حصر خانگی آقای وسترگارد، تنها مستندساز ایرانی که توانست به بهانه ساخت مستند، با این کاریکاتوریست دانمارکی دیدار داشته و با او صحبت کند، آقای عباس لاجوردی طوسی بود. این دیدار در شرایط فوق امنیتی انجام شد اما نتایج و نکات مثبتی را به همراه داشت. به مناسبت مرگ کورت وسترگارد، گفتگویی با آقای لاجوردی انجام داده و از انگیزه اش برای ساخت مستند و شرایط خاص آن دیدار از او پرسیدیم که از منظرتان می گذرد.
مرده ای که نفس می کشید
* آقای لاجوردی، پس از سالها حصر خانگی سرانجام آقای وسترگارد درگذشت. چه تحلیلی از سالهای پایانی عمر او دارید؟
آقای کورت وسترگارد فردی سیاسی بود که باتصمیمی اشتباه زندگی خود را تباه کرد. او با تصور ضربه زدن به اسلام، آن کاریکاتور موهن را ترسیم و به آخرین پیامبر الهی اهانت کرد. اما در عمل به خود و زندگی اش ضربه وارد نمود. به نظر من مرگ آقای کورت وسترگارد در این روزها اتفاق نیفتاده است. من تصور می کنم که او بعد از کشیدن آن نقاشی موهن و توهین به پیامبرگرامی اسلام عملا به یک مرده ای تبدیل شده بود که تنها می توانست نفس بکشد.
* چرا اینگونه فکر می کنید؟
او پس از اهانت به پیامبر اسلام(ص) با کشیدن کاریکاتور، احساسات مسلمانان را جریحه دار کرده بود و از ترس جانش در حصر خانگی و در محافظت شدید نیروهای امنیتی قرار داشت. مدت زمان این حصر، یک هفته یا دو هفته و یا یکماه و یک سال نبود. این حصر طولانی شده و حتی خانواده اش نیز خسته و از او فاصله گرفته بودند. تنها همراهانش در ویلایی که محصور شده بود نیروهای امنیتی بودند و به همین دلیل آقای کورت وسترگارد، درعمل از لذت یک زندگی نرمال بی بهره شده بود.
* چه شد که به فکر افتادید تا با آقای کورت وسترگارد دیدار و گفتگو داشته باشید؟ از جزئیات این دیدار بیشتر بگویید.
واقعیت را بخواهید از روزی که او به پیامبر اسلام توهین کرد، تصمیم گرفتم تا به بهانه مصاحبه با او دیدار داشته و با بیان دلیل و منطق او را متوجه اشتباهش بگردانم. در گذشته برخی سلاح به دست گرفته و از دین خود دفاع می کردند، اکنون وظیفه خود می دیدم که با وسیله ای مانند دوربین از دین خود دفاع کنم.
توکل به خدا داشته و براین قضیه پافشاری کردم. ارتباطات بسیار زیادی را پی ریزی کردم تا به او دست یابم، اما خیلی به نتیجه نمی رسید. چند ماهی طول کشید تا کورسویی از امید پیدا شود. به همین دلیل با گروهی از دوستان ایرانی راهی فرانسه شدیم. حتی قبل از آنکه مجوز دیدار با آن کاریکاتوریست به ما داده شود، بلیط دانمارک را تهیه کرده بودیم و به این دیدار امید داشتیم. همکارانم دلواپس بودند که اجازه ملاقات با آقای وسترگارد به ما داده نشود و بلیط های ما اصطلاحا بسوزد. اما بلیط ها را لغو نکرده و امیدوار ماندیم تا بالاخره حدود ۱۵ دقیقه پایانی، ایمیلی مبنی بر صدور مجوز گفتگو برای ما ارسال شد.
چون شرایط خیلی سخت وامنیتی بود و احتمال داشت تیم محافظان کورت وسترگارد به ما مشکوک شده و خطر جانی برایمان بوجود بیاید تصمیم گرفتیم که فقط دونفر راهی این جلسه شویم. من و خانمی که از فرانسه به نام کریستین همراه ما شد و قرار بود نقش مترجم را داشته باشد. خانم کریستین سابقه مسیحی داشته اما باخواندن آیات قرآن مسلمان شده بود و تصمیم داشت زیبایی های اسلام را به گوش آقای کورت هم برساند.
منزل ویلایی یا دژ امنیتی؟
* آیا پس از حضور در دانمارک، واقعا آن فضای امنیتی و سختی که ادعا می کنید برای محافظت از وسترگارد وجود داشته است را تجربه کردید یا تنها تصور ذهنی شما این بود که شرایط بسیار امنیتی، خواهد بود؟
نه، واقعا شرایط بسیار سخت و شاید فوق امنیتی برای محافظت از کورت وسترگارد وجود داشت. آنقدر شرایط امنیتی بود که آقای کورت از اینکه ما برای گفتگو با او، راضی شدیم از آن همه مراحل سخت و امنیتی بگذریم متعجب شده بود.
در ابتدا آدرسی را به اشتباه به ما داده بودند و این باعث شده بود که راننده تاکسی دانمارکی سردرگم شود. شاید دلیل آنها برای آدرس اشتباه این بود که ما نتوانیم قبل از رسیدن به مقصد، این آدرس را در اختیار دیگری قرار دهیم. به همین دلیل با آنها تماس گرفته و گوشی را به راننده تاکسی دادم تا آدرس دقیق را بپرسد.
پس از رسیدن ما به محدوده ویلای آقای کورت، ماموران امنیتی حتی به راننده اجازه ندادند که توقف کوتاهی داشته باشد و کرایه خود را حساب کند. با دعوا و جار و جنجال از او خواستند که به سرعت از محل دور شود و لحظه ای توقف نکند. ما مجبور شدیم همانطور که ماشین در حال راه افتادن بود، کرایه را از شیشه به داخل پرتاب کنیم و راننده نیز باسرعت از محدوده خارج شد.
پس از آن ما دونفر بودیم و تیم حفاظتی آقای کورت وسترگارد. می دانستم که اگر بخواهند ما را بکشند به راحتی این کار را می کنند و هیچ کس هم نمی توانست از سرنوشت ما خبری پیدا کند. چون آدرس دقیق را هیچ یک از دوستانم نداشتند. هر آن احتمال کشته شدن خود را می دادم.
* کمی بیشتر از شرایط امنیتی ایجاد شده برای وسترگارد بگویید.
آنها برای ایجاد امنیت و محافظت از جان آن کاریکاتوریست موهن، تمام وسایل حتی، پاشنه کفش ما را مورد بررسی قرار دادند. همچنین از سگ هایی که شامه حساس به مواد انفجاری داشتند کمک گرفته تا حسابی ما را بگردند.
تا به آن روز جایی دیگر ندیده بودم که محافظ در پشت عینک خود دوربین داشته باشد. او از شرایط موجود فیلم می گرفت و برای اتاق فرمان خود ارسال می کرد و افراد حاضر در اتاق فرمان با دیدن این تصاویر دستورات جدید را صادر می کردند. محافظان سایه به سایه با کورت وسترگارد حرکت می کردند و او را لحظه ای تنها نمی گذاشتند.
حتی برای آنکه نمای تصویر مستندی که می خواستیم از او بگیریم، زیباتر باشد از او خواستیم که پشت به پنجره حیاط بنشیند اما تیم حفاظتی او برای اینکه تصویر بسته باشد و هیچ روزنه و مشخصه ای وجود نداشته باشد تا مکان احتمالی او لو برود این اجازه را نداد.
آنقدر شرایط بسته ای برای وسترگارد ایجاد کرده بودند که پس از دیدن ما خوشحال شده بود که دو نفر این جرات را به خود داده اند تا از آن مراحل امنیتی عبور کنند و با او گپ بزنند. البته اگر فضا از آن هم امنیتی تر بود بازهم به آن جلسه می رفتم، چون هدف مقدسی برای خود داشتم.
کورت وسترگارد تغییر کرد
* صحبت از هدف به میان آمد. آیا توانستید در دیداری که با وسترگارد داشتید، ذهنیت منفی او از پیامبراسلام را تغییر دهید؟
تصور می کنم پس از گفتگویی که با وسترگارد انجام داده و او را با برخی از دستورات اسلام و قرآن و حضرت محمد(ص) که پیامبررحمت و مهربانی است آشنا کردیم، نگاه و رفتار آقای وسترگارد نسبت به قبل تغییر کرد.
ما در آن جلسه به چند نکته استناد کردیم تا آن کاریکاتوریست متوجه اشتباه خود بشود. اول اینکه از او پرسیدیم آیا تاکنون قرآن را خوانده ای؟ که پاسخش منفی بود. به او توضیح دادیم که چه معانی و آیاتی زیبایی در قرآن هست که اگر با آنها آشنا بودی شاید در تصمیم خود تجدید نظر می کردی.
آقای وسترگارد در حین صحبت های ما دائم از کلمه هایی مانند "good" استفاده می کرد و گاهی اوقات با گفتن"Ok" صحبت هایمان را تایید می کرد. ما هم برای او کاملا این موضوع را تشریح کردیم که دین اسلام آنگونه که شما فکر می کنید نیست و جاذبه ها و زیبایی هایی بسیار زیادی دارد. همچنین در هنگامی که ادعا می کرد که در دانمارک آزادی وجود دارد و می توان علیه هر شخص یا هر چیزی اظهار نظر کرد، به او گفتیم که آیا در مورد هولوکاست هم می توان صحبت کرد و آن را تمسخر نمود؟ او پاسخ مناسبی را برای سوال ما نداشت.
به هرحال پس از اتمام حدود دوساعت گفتگو و هنگام خداحافظی و برخواستن از جای خود، متوجه شدم که نگاه او هنوزبه سمت صندلی ما میخکوب شده بود و ما را تعقیب نمی کرد. معلوم بود که ذهنش درگیر برخی از مطالب شده است. مطمئن هستم که صحبت هایمان براو تاثیرگذاشته بود و تصور می کنم که پس از آن جلسه متوجه اشتباه خود شد اما نه در هنگام خداحافظی و نه بعد از آن نیز جرات اذعان به اشتباه خود را نداشت.
وسترگارد مهره ای بی اختیار در دستگاه فراماسونی بود
* چرا تصور می کنید که جرات اذعان به اشتباه را نداشته است؟
این گونه افراد حتی اگر از کارهای گذشته خود، متاثر و پشیمان شده و متوجه اشتباه شان بشوند، بازهم نمی توانند آن را به زبان بیاورند. چون آنها در موقعیتی هستند که به تنهایی و به اختیار خود نمی توانند کاری انجام دهند و در عمل یک مهره برای دستگاه های فراماسونی هستند.
* آیا برای این ادعا که او فراماسون بوده است، سند هم دارید؟
من در مورد فراماسون ها مطالعات زیادی انجام داده و با بسیاری از قوانین و نمادهای آنها آشنا هستم. شاید بتوان ادعا کرد که تنها مستندساز ایرانی هستم که وارد لژ فراماسونها در انگلیس شده ام.
در پایان جلسه گفتگو با کورت وسترگارد، او یک تابلو نقاشی به من هدیه داد و من آن را قبول کردم. هم به این خاطر که تیم حفاظتی او تصور نکنند که ما به قصد جاسوسی یا ترور وسترگارد در آن محل حاضر شده بودیم و باور کنند که این یک دیدار دوستانه بوده است و هم اینکه می خواستم نقاشی او را آنالیز کرده و مورد تحلیل و بررسی قرار دهم. پس از تحلیل و بررسی، کدها و نمادهای فراماسونی به وضوح در نقاشی او دیده شد.
همچنین خانم مرکل صدراعظم آلمان به خاطر همان کاریکاتور اهانت آمیز به او هدیه ای داده بود. فضای تقدیر از وسترگارد توسط مرکل، آنقدر تحت مدیریت فراماسون ها بود که حتی در همان جلسه نمادهای فراماسونی به راحتی دیده می شد. از جمله آنکه طراحی کف سالن به حالت شطرنجی و از مربعات سیاه و سفید تشکیل شده بود. برخی نمادها و کدها برای فراماسون ها بسیار مهم هستند و به نوعی شاید بتوان گفت که زندگی آنها با این کدها آمیخته است. به همین دلیل مطمئن هستم که وسترگارد یکی از فراماسون ها بوده و به اختیار خود نقاشی موهن را نکشیده است، بلکه جریان فراماسونی پشت سر او قرار داشته است.
* چرا وسترگارد انتخاب شده بود؟
وسترگارد بیش از آنکه هنرمند باشد، فردی سیاسی در دانمارک محسوب می شود. او سابقه عضویت در مجلس دانمارک به عنوان نماینده را در کارنامه خود دارد. نقاشی هایی که از آقای وسترگارد دیدم بعضا مضحک و خنده دار بود. هر چند که این از نگاه شخصی مانند من است که تسلط کافی و وافی به علم نقاشی ندارد. شاید او به یک سبک و روش خاص نقاشی می کرده و می توانسته از آثار خود دفاع کند. اما در نگاه ظاهری نقاشی های او مانند برخی دیگر از نقاشی ها نبود که مجذوب کننده باشد. انتخاب چنین فردی که بیش از آنکه هنرمند باشد با ادبیات سیاست آشناست، نشان می دهد که گروهی در پشت پرده قرار داشته و در اقدامی برنامه ریزی شده قصد اهانت به مقدسات اسلامی را داشته اند.
وحدت اسلامی؛ عامل برتری بر دشمنان
* به نظر شما چرا ماجرای کاریکاتور در دانمارک تکرار نشد؟
اتحاد و انسجامی مسلمانان باعث بالارفتن هزینه اینگونه تحرکات برای دولت دانمارک شد و به نظرمن به این دلیل بود که ماجرای توهین به مقدسات مسلمانان را ادامه نداد. همیشه و در همه جا وحدت اسلامی و اتحاد بین مسلمانان باعث شکست توطئه دشمنان و بدخواهان می شود. برای همین است که وحدت بین مسلمانان موضوعی بسیار مهم است اما دشمنان و بخصوص، فراماسون ها سعی در ایجاد تفرقه بین کشورهای اسلامی دارند.
انتهای پیام/
نظر شما